آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

روزمرگی :

خورشید خانومه خونه ما , از صبح که بیدار میشی تا شب کارای زیادی انجام میدی مثلا کتاب میخونی                    آهنگ انار و سیب و زرافه گوش میدی   با اسباب بازیات بازی میکنی   ناهار میخوری(ببخش که این عکس در شان دختره مودب و مرتبم نیست!)   چند دقیقه ای میخوابی،البته نه به این راحتیا!   مامانی واست کتاب شعر میخونه و تو گوش میکنی   عاشق بیرون رفتن و هواخوری تو طبیعتی،گاهی میبرمت تو حیاط ساختمونمون   گاهی ام عصرا با پدر سه تا...
24 فروردين 1392

7 ماهگی :

روح زندگی ام دختر نازنینم 7 ماهگیت مبارک     پ.ن: این لباس و عمه جون بهت عیدی دادن،دستشون درد نکنه.                  ...
18 فروردين 1392

آوینا در طبیعت :

  دردونه خانوم دوازده ام فروردین رفتیم طبیعت گردی.برای اولین بار با شما رفتن به پارک جنگلی رو تجربه کردیم. خوش گذشت . امروزم ناهار مهمون مامان جون بودیم و بعد از ظهر هم همگی با عمه جون و دختر عمه ها و پسر عمه رفتیم بیرون و آش خوش مزه ای که عمه جون پخته بودن خوردیم.چند ساعتی دور هم بودیم و آخر سر با آرزوی سالی خوب و خوش سبزه گره زدیم و برگشتیم   منم برای یکی یدونه خودم بهترینها رو آرزو میکنم                       سبز باشی            ...
13 فروردين 1392

سفرنامه نوروزی آوینا :

                                       امسال هم مثل سالهای قبل برنامه ریزی برای سفر به یزد داشتیم.از اونجایی که تجربه قبلی از سفر با آوینا رو داشتیم نگران این بودم که خیلی اذیتمون کنه و البته خودشم اذیت بشه.علیرغم این نگرانی ها روز سوم عید راهی سفر شدیم.آوینا برخلاف دفعه قبل که تمام مدت تو ماشین خواب بود ایندفعه کمتر میخوابید و یه کمی بد اخلاق بود. تمام مدتی که یزد بودیم دخترکم نشون داد که دیگه بزرگ شده و یه خانم به تمام معنا بود و دیگه اصلا بی تابی ...
11 فروردين 1392

و پایان 91 :

عزیزترینم   سال 91 با همه فراز ونشیبهاش دیگه تموم شد،91 پر بود از اتفاقات ،از روزهای سخت و پر استرس بارداری گرفته تا لذت تکونها و سکسکه هات تو شکمم ،از شوق دیدن و باخبر شدن از سلامتیت با هربار سونوگرافی،از لحظه شماری ها و خط زدن روزهای تقویم به هوای دیدنت... سالی که گذشت یه شهریور داشت ،گرم و داغ و زیبا که بزرگترین اتفاق زندگی من توش رقم خورد،انتظارم تموم شد،تو اومدی،من مادر شدم... دختر قشنگم امسال اولین نوروزیه که کنار سفره هفت سین خونه مایی،چه ذوق و شوقی داشتم واسه چیدن اولین هفت سین زندگیت ماهی سرخ کوچک هم که یکساله تو خونه ماست امسالم پیشمونه،اینم عکسش...       اولین ب...
1 فروردين 1392
1